آبی

(ص نسبی) منسوب به آبه یعنی آوه.
از مردم آبه.

(ع ص) سرکش. نافرمان. بی فرمان.
بازایستنده. انکارکننده. ممتنع. اَبی. آنکه سر
باززند از. مکروه دارنده. کارِهْ. || آن
گشن که بول بوید. (مهذب الاسماء).
|| (اِخ) آبی اللحم الغفاری؛ نام صحابی
که گوشت ...

(اِ) میوهٔ بزرگتر از سیب برنگ زرد
پرزدار و از سوی دم و سر ترنجیده و برگ
درخت آن با پرز و مخملی و رنگ و پوست
چوب آن بسیاهی مایل. بهی. بِهْ.
سفرجل :
آبی مگر چو من ز غم ...

(ص نسبی) برنگ آب. کبود. ازرق.
نیلی. نیلگون. نیلوفری. کوود. آبیو. رنگ
کبود روشن. و گاه آبی آسمانی گویند و از
آن آبی سخت روشن خواهند و این همان
آسمانجونی و آسمانگونه است. و آبی سیر
گویند و از آن آبی ...

(ص نسب . اِ.) 1 - یکی از سه رنگ اصلی (زرد، قرمز، آبی ). 2 - به ، سفرجل . 3 -
نوعی انگور. 4 - نوعی زراعت که آبیاری می شود، مقابلِ دیمی .

(ص . اِ.) = آبو: برادر مادر، خال ، خالو.

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça آبی kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki آبی kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. آبی diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.